مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بی کرانه شد آئـیـنه بـود و خُرد شد و تکّه تکّـه شد تـسبـیح بود و پاره شد و دانه دانه شد یک شیشه عطربود وهزاران دریچه یافت یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد آب فـرات لایــق نــوشـیـدنـش نــبـود با جرعه ای نگاه از این جا روانه شد عمری به انتظار همین لحظه مانده بود رفع عطش رسید و برایش، بهانه شد آن گیسویی که باد صبا صبح شانه کرد با دست های گرم پـدر، ظهر شانه شد او یک قصیده بود که در ذهن روزگار مضمونِ نابِ یک غـزلِ عاشـقانه شد |